در تمام دنیا، ژانر وحشت یکی از گونههای پرطرفدار سینمایی محسوب میشود که استقبال قابل توجهی از سوی مخاطب را به همراه دارد اما اینگونه از سینما، هم در میان طیف فیلمسازان ما ناشناخته مانده و هم در میان طیف مخاطبین ما. ژانر وحشت به لحاظ تعریف مبسوطی که از سوژه تا اجرا دارد، یکی از دشوارترین ژانرهای سینمایی است که از مرحله نگارش تا مرحله تولید و مخصوصا پس از تولید (موسیقی، جلوههای ویژه و...)، تکنیکهای قابل توجه تفکیک شدهای را میطلبد؛ تکنیکهایی که میبایست ملغمهای از دانش آکادمیک و تجربی و باور عامیانه مردم باشد تا بتواند جامعیت ساختار خود را حفظ کند.
با یک نگاه سطحی در سینمای ایران میتوانیم به این حقیقت تلخ واقف شویم که تعداد فیلمهای ژانر وحشت در تمام این صد و ده سال حیات سینما در ایران، به عدد انگشتان دو دست هم نمیرسد؛ فیلمهایی که اگر بخواهیم به خوب بودن آنها رأی دهیم، به عدد دو یا سه فیلم هم نمیرسیم. اما چه دلایلی وجود دارد که این ژانر تا بدین اندازه از سوی فیلمسازان ما مهجور مانده و چرا فیلمهای ساختهشده کنونی در ژانر وحشت نمیتواند ارتباط خوبی با المانهای سینمای وحشت برقرار کند. در تحلیل چرایی این موضوع، 4 پارامتر مهم و کاربردی را نباید از یاد ببریم:
1- کاربرد روانشناختی فیلمنامه
یک فیلمنامه خوب در ژانر وحشت، فیلمنامهای است که نویسنده بتواند تعلیق را به لحاظ مفهومی در دل داستان آن نهادینه کند. وقتی داستان بتواند چنین کششی را در خود لحاظ کند، جلوههای بصری با توجه به دقت فیلمنامه، خواهناخواه، نیاز خود را در شکل اجرا نشان خواهد داد. متأسفانه در سینمای ایران به فیلمهایی عنوان وحشت اطلاق میشود که یا با روح (در مسیری غیرعقلانی) سروکار دارند و یا با ترسهایی که مخاطب نمیتواند حقیقت آنها را درک کند. به همین دلیل است که بسیاری از فیلمهایی که در سینمای ایران با نام فیلم ترسناک ساخته میشود را نمیتوانیم در زمره گونه وحشت باور کنیم. بهعنوان مثال، فیلم دوستی از جنس آتش، بیشتر یک درام پلیسی است که رگههایی از المانهای غیراصولی سینمای وحشت در آن به کار رفته است. چرا که فیلم نتوانسته در وهله نخست سوژهای روانشناختی را برای مخاطب خود تعریف کند.
تم داستانی فیلمهای پردلهره میبایست پیرنگی روانشناختی داشته باشند چرا که مهمترین دلیل اثبات یک اثر ژانر وحشت، القای صحیح ترس در مخاطب است و این ترس به دست نمیآید مگر در اثر باور مخاطب به حقیقت داستان. اگر مخاطب به راحتی میتواند با فیلمهای موفق خارجی این ژانر نظیر «روانی» آلفرد هیچکاک، «درخشش» استنلی کوبریک یا «دیگران» آلخاندرو آمنابار ارتباط برقرار کند و یا موضوع غیرواقعی و شانتاژ شده طالع نحس و جنگیر را بپذیرد، بهدلیل درنظرگرفتن صحیح اسلوبهای روانشناختیای است که نویسنده با علم به آنها، داستان را از فیلتر روانشناسی شخصیت، موقعیت و محیط عبور میدهد.
سینمای روانشناختی وحشت در ایران با شب بیست و نهم گام نسبتا بلندی را در جهت القای روانشناختی ترس در مخاطب برداشت، گامی که با تلاشهای ساموئل خاچیکیان ادامه پیدا کرد اما بهدلیل عدمرغبت فیلمسازان به اینگونه و مهمتر از آن، بیگانه بودن با دانش خاص وقوع این ژانر، ناکام ماند و در دهه80 با انحراف مسیر به درامهایی که چند صحنه بهاصطلاح ترسناک را در خود جای داده بودند، حیات کمرمق خود را ادامه داد تا به امروز که مجبور هستیم دوستی از جنس آتش را فیلمی در این حوزه بنامیم!
2- القای صحیح مفهوم ترس
نویسنده در ژانر وحشت باید تعلیق را در لابهلای سوژه و سکانسهای خود تعریف کند. ژانر وحشت نیز به مانند ملودرام، نیاز به آن دارد که داستانش از سوی مخاطب باورپذیر جلوه کند بهگونهای که مخاطب احساس نکند با فیلمی تخیلی سروکار دارد که گونه تخیلی، مقولهای کاملا جدا از سینمای وحشت است. بنابراین وظیفه یک نویسنده در وهله نخست، تمییز دادن این دو گونه از یکدیگر است چرا که مرز میان این دو گونه، بسیار نزدیک به یکدیگر است.
ضمن آنکه عناصر ترساندن مخاطب هزاره سوم با مخاطبان دهههای گذشته کاملا تغییر کرده است. مخاطبان کنونی سینما دیگر نمیتوانند از عناصر کلیشهای داستانهای ترسناک نظیر روح، جن، طلسمهای شیطانی و. . . بترسند چرا که این عناصر در تاریخ سینمای جهان به قدری دارای تفاسیر کلیشهای و روایات تکراری بودهاند که دیگر نمیتوانند کاربرد وحشت مآبانهای داشته باشند. بنابراین وقتی فیلمی نظیر Others (دیگران) در هالیوود یا Limit(حریم) در سینمای ایران، به روایتی جذاب و جدید از سوژهای تکراری دست میزند، فیلم به اثری قابل اتکا در سینمای ژانر وحشت تبدیل میشود. فیلمهای کنونی یا اصراری غیرقابل توجیه بر ترساندن مخاطب با همان عناصر قدیمی دارند و یا درامهایی هستند که میخواهند با تعبیه چند پلان پرتعلیق، عنوان فیلم ترسناک را با خود یدک بکشند؛در هر دو حالت، مخاطب نمیتواند با مقولهای به نام ترس ارتباطی مفهومی برقرار کند.
3- عدمتحصیل دانش
ساخت یک فیلم پرتعلیق در حوزه وحشت، نیاز به کاربلدی بالایی در تمام زمینهها، از طرح ابتدایی و بسط آن تا فیلمبرداری، کارگردانی، موسیقی، جلوههای ویژه و حتی صداگذاری و طراحیهای صحنه و لباس دارد. بهگونهای که ما در هیچ ژانری تا به این اندازه با این حساسیت و الزام مواجه نیستیم. اگر فیلمسازی با کم دانشی خود در این حوزه، اقدام به ساخت اثر کند، مراتب نزول کنه مفهوم وحشت آشکارا درک میشود. متأسفانه فیلمسازان ما بهدلیل عدمپرداخت و عدمتحصیل دانش و تجربه کافی در اینگونه، نتوانستهاند با المانهای خاص این ژانر منحصر به فرد آشنایی پیدا کنند و نشانههای آن را تنها در مفاهیم نخنمایی چون تاریکی شب، جنگل مهآلود و موسیقیهای پر تعلیق خلاصه کردهاند.
4- عدم رغبت فیلمسازان
سینمای ایران از زمان پیدایی خود تاکنون بر ساخت تنها دو گونه سینمایی اصرار داشته است: ملودرام و کمدی. البته وقوع جنگ تحمیلی در ایران سبب شد تا نگاه سینماگران ما به این مقوله نیز معطوف شده و بدینترتیب ژانر دفاعمقدس نیز شکل بگیرد اما محدودیت ژانر در ایران سبب تغییر ذائقه مخاطبان این سینما و حتی نسل فیلمساز ما نیز شده است بهگونهای که فیلمسازان ما نتوانستهاند در پی تعهد به سه عامل فوقالذکر، این نیاز را در مخاطب ایرانی شکل دهند و آن جهتدهی خوبی که مثلا در اواسط دهه هفتاد برای فیلمهای دفاعمقدس یا اواسط دهه هشتاد برای سینمای کمدی بهوجود آوردند را اینبار برای سینمای ژانر وحشت بهوجود آورند.
سینمای ما نیاز به فیلمسازانی دارد که با دانش خاص خود، صرفا تنها در اینگونه خاص فیلم بسازند، آیا اگر هیچکاک در کنار ساخت فیلمهایش، مثلا فیلمی درباره جنگ جهانی اول میساخت، میتوانست اعتبار امروزی خود را حفظ کند؟ در ایران افرادی مانند مرحوم ساموئل خاچیکیان و تا حدودی محمدعلی طالبی وفاداری خود را به این ژانر نشان دادند اما خلأ نبود یک فیلمساز صرف در این حوزه به قدری زیاد است که این فقدان به طرز قابل توجهی خود را نشان میدهد.